حال این روزای ما
وندادم سلام خیلی وقته که هیچی برات ننوشتم اخه دیگه این روزا همه لحظه هام رو در اختیارت گذاشتم دیگه هیچ وقتی برای نوشتن ندارم خیلی شیطون شدی مامان مدام در حال خرابکاری هستی اگه حواسم رو بهت ندم اولین چیزی که به دستت برسه نابود میکنی ولی زبونت خیلی راه افتاده دیگه حسابی داری دلبری میکنی به هر چیز گردی یا هر چیزی که میچرخه علاقه خاصی پیدا کردی مثل ماشین لباسشویی یا تایر ماشین ها... یه خشک شویی سر رامون هست که وقتی میریم خونه تازه داره ماشینش رو روشن میکنه تا لباسا رو توش بندازه تو هم اگه بزارنت دو ساعت میایستی به چرخش ماشین نگاه میکنی بیچاره مامانی اینا مجبورن لباساشون رو جمع کن...
نویسنده :
مامان بهاره
17:16